یه پست طولانی از کتابهای دانشمند کوچولوی ما کتابهای لالایی مورد علاقه ی پسرم یکی برای بابا یکی برای مامان و حسن کچل محبوب ما کتابهایی که از هد هد گرفتیم و خرس بزرگ و کوچک دوست داشتنی و بقیه ی کتابها ...
این عکسها رو ببینید تا براتون بگم چطور پای مرد عنکبوتی و بروسلی به خونه ی ما باز شد ما روی فیلم دیدن عرفان خیلی حساس بودیم ، به طوری که فقط کارتونهایی که بار اموزشی داشته باشه مثل "با نی نی "و کارتونهایی از این دست رو براش میگرفتیم ، از برنامه های تلوزیون هم فقط شبکه ی پویا و وقتی خودمون فیلم میدیدیم دایم کنترل به دست اماده بودیم که یا شبکه رو عوض کنیم یا بپریم جلوی عرفان و سرشو گرم کنیم تا شبکه عوض شه تا اینکه دیدیم عرفان زیادی حساس شده حتی در مقابل صدای بلند و وقتی پسر عموش که ازعرفان کوچیکتره جیغ میکشید اون به گریه می افتاد و توی دعواهاشون معمولا گریه میکرد و حتی کتک میخورد و هرچی بهش میگفتیم نزن اما از خودت دفاع کن فایده ای ند...
عرفان ما توی این عمر شیرین سه سال و اندی هنوز برف ندیده امروزکه کارتون پپا پیگ رو میدید دایم از snow man یاادم برفی میپرسید و ما هر دو با هم ارزو کردیم زمستون امسال شیراز, رنگ برفی رو به خودش ببینه ,که بشه باهاش ادم برفی درست کرد ...
امروز روز توست .......... كودكيت سرشار از رنگ و زندگي ، كودكيت مثل پروازي با بادكنكهاي رنگي تا .....سرزميني كه غير ممكن در ان جايي ندارد.* پسركم روز تو و همه ي بچه هاي دنيا مبارك* " آرزو ميكنم تمام بچه هاي دنيا طعم شيرين كودكي را بچشند"...